بسم الله الرحمن الرحیم

(شهید مدافع حرم حسین محرابی)

این داستان توسط یکی از همرزمان شهید محرابی روایت شده است:

چند وقت بود که آمده به "حما". می خواست به دمشق برود و 

مأموریت اش را تمدید کند. بعد از آن هم باید به حلب می رفت؛ موقع

خداحافظی به حسین گفتم: ببین وقتی می روی دمشق، یک بازار 

روبروی مسجد اموی یک بازار هست به اسم حمیدیه.

ادامه مطلب

داستانک وسایل بیت المال

داستانک پله

داستانک ذکر شهادت

داستانک نماز در میان خمپاره

داستانک بازار شام

داستانک بیت المال

داستانک آش

شهید ,محرابی ,حسین ,بازار ,یک ,روی ,خداحافظی به ,موقع خداحافظی ,رفت؛ موقع ,به حسین ,حسین گفتم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Perfect Vision تیز پروازان حریم ولایت بیست ودومین فراخوان ملی پرسش مهر چغور پغور didarr آتــیـــــــــه سبــــــــــز آن روی من مجله اینترنتی رز خرید اینترنتی تاریکی مطلق