بسم الله الرحمن الرحیم

(شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی)

همسر شهید سیاهکالی این داستان را روایت کرده اند:

یک شب حمید به من گفت که به خانه دوستش برویم که تازه بچه دار 

شده اند. من هم قبول کردم و شب به خانه شان رفتیم. بعد از مدتی 

من بچه را گرفتم؛ اما بچه روی چادر من استفراغ کرد. من هم چادرم 

کثیف شد.

ادامه مطلب

داستانک وسایل بیت المال

داستانک پله

داستانک ذکر شهادت

داستانک نماز در میان خمپاره

داستانک بازار شام

داستانک بیت المال

داستانک آش

بچه ,سیاهکالی ,شب ,اند ,حمید ,هم ,من هم ,به خانه ,بعد از ,رفتیم بعد ,از مدتی 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جانا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. پاساژ اینترنتی ترافیک |فروشگاه لوازم یدکی موتور سیکلت|میهن یدک فروش تجهیزات گرند استریم شهروز براری صیقلانی مدرسه رویش abalfazl-alamdar عاشقانه های ِ بــی سرانجــام اخبار سیاسی مجله سفیر دارالترجمه رسمي مطهري186