بسم الله الرحمن الرحیم

(شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی)

یکی از دوستان شهید خاطره ای را اینگونه بازگو می کرد:

در یکی از شب ها برای تدارکات برگزاری کنگره شهدا تا دیروقت بیدار 

بودیم. در آنجا سنگری کنده بودند. باران هم می بارید. رفت و مشغول

نماز و دعا شد. بهش گفتم

ادامه مطلب

داستانک وسایل بیت المال

داستانک پله

داستانک ذکر شهادت

داستانک نماز در میان خمپاره

داستانک بازار شام

داستانک بیت المال

داستانک آش

شهید ,یکی ,بودند ,هم ,باران ,کنده ,یکی از ,کنده بودند ,بودند باران ,باران هم ,می بارید

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تبلیغات aamozeshb ایرانی 21 علی ایکس melliiib مطالب گوناگون دانلود جزوه pdf tahsilico آَشپزی های دلچسپ سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه